.

هدف ادبیات

بخشی از ادبیات

 

 

نخستین بار بود در زندگی که با دقت به درون خویش می نگریستم. بگذار مردم خیال نکنند که من خود را پست می کنم و یا بالا می برم برای اینکه توجه آنها را به خود جلب کنم‌. از گدا صدقه طلب نمی کنند. من در وجود خود، احساسات و تمایلات نیک و خواست هایی که معمولا آنها را خوب می نامند زیاد کشف کردم ولی احساسی که همه این اندیشه های روشن و موزون را یکجا جمع کند و تمام پدیده های زندگی را در برگیرد در خود سراغ نگرفتم. حس تنفر در روح من زیاد است و مانند آتش زیر خاکستر اندک فروغی دارد و گاهگاه با آتش شدید خشم و غضب بر افروخته می گردد. ولی باز شک و تردید در روح من بیشتر است. بعضی اوقات این دو حس چنان عقل مرا به لرزه در می آوردند، طوری قلبم را می فشارند که مدت مدیدی از خود بیخود می شوم، حالتم دگرگون و خراب می شود و هیچ چیزی برای زندگی تحریکم نمی کند. قلبم به اندازه ای سرد می شود که گویی مرده است. فکرم خمود شده به خواب می رود. کابوس وحشتناکی قدرت تجسم و تصور مرا به شدت در فشار می گذارد. بدین ترتیب کور، کر و لنگ، شبها و روزهای زیادی را سر می کنم، به هیچ چیز میل ندارم و چیزی نمی فهمم. به نظر می آید که دیگر جسدی شده ام که فقط به علت اشتباهی نامعلوم  سپره هنوز به خاک نشده ام. ادراک ادامه حیات، هول و هراس از چینین زندگانی را بیش از پیش در من تشدید می کند، زیرا در مرگ، هم معنی کمتر است و هم ظلمت بیشتر...قطعا مرگ حتی لذت نفرت داشتن را هم از انسان سلب می کند

© 2019 تمام حقوق این وب سایت متعلق به ژی‌پرس | All می باشد. | طراحی و اجرا ایران دیجیتال آرت